آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب
نشیننده بر خاک. مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق. (آنندراج) : با خاک نشینان بنشین تا گویند هر چیز سبک تر است بالا باشد. خاقانی. ، مرده چونکه در خاک کنندش: ای دو جهان زیرزمین از چه ای خاک نه ای، خاک نشین از چه ای ؟ نظامی. ، (اصطلاح تصوف) واصل: نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند. حاجی ملاهادی سبزواری
نشیننده بر خاک. مجازاً متواضع و منکسر و خاکسار و خلیق. (آنندراج) : با خاک نشینان بنشین تا گویند هر چیز سبک تر است بالا باشد. خاقانی. ، مرده چونکه در خاک کنندش: ای دو جهان زیرزمین از چه ای خاک نه ای، خاک نشین از چه ای ؟ نظامی. ، (اصطلاح تصوف) واصل: نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون گر نبودی بزمین خاک نشینانی چند. حاجی ملاهادی سبزواری
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
خانه بیزار. دشمن خانه. (آنندراج) : در دیده و دلم نبود اشک را قرار طفلی که شوخ طبع بود خانه دشمن است. حکیم (از آنندراج). بسکه سودا بر سر کوی تو پیچد در سرم در هوایت خانه دشمن همچو دود مجمرم. کلیم (از آنندراج)
خانه بیزار. دشمن خانه. (آنندراج) : در دیده و دلم نبود اشک را قرار طفلی که شوخ طبع بود خانه دشمن است. حکیم (از آنندراج). بسکه سودا بر سر کوی تو پیچد در سرم در هوایت خانه دشمن همچو دود مجمرم. کلیم (از آنندراج)
فرورفتن بعضی از خانه ها بعد از ساخته شدن و تمام گشتن آن. رخته در سقف و دیوار خانه پدید آمدن. (از آنندراج). فرورفتن خانه: خانه ای ساختم برای نشست خود نشست و مرا مسافر کرد. استاد (از آنندراج). ز دل شکستگی آه از جگر زبانه کشید که خانه چون بنشیند غبار برخیزد. اشرف (از آنندراج). از نشینندگان کسی چو نماند عاقبت چون نشست خانه ما. اشرف (از آنندراج). ، در خانه نشستن، انزوا اختیار کردن. عزلت گرفتن. گوشه گرفتن
فرورفتن بعضی از خانه ها بعد از ساخته شدن و تمام گشتن آن. رخته در سقف و دیوار خانه پدید آمدن. (از آنندراج). فرورفتن خانه: خانه ای ساختم برای نشست خود نشست و مرا مسافر کرد. استاد (از آنندراج). ز دل شکستگی آه از جگر زبانه کشید که خانه چون بنشیند غبار برخیزد. اشرف (از آنندراج). از نشینندگان کسی چو نماند عاقبت چون نشست خانه ما. اشرف (از آنندراج). ، در خانه نشستن، انزوا اختیار کردن. عزلت گرفتن. گوشه گرفتن
قلعه ای است بفاصله 3500 گزی در شمال غرب قریۀ گل آباد. واقع در علاقۀ حکومت درجۀ اول گرمسیر مربوط به حکومت اعلای گرشک و موقعیت آن بین خط 63 درجه و 45 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 30 درجه و 33 دقیقه و 36 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قلعه ای است بفاصله 3500 گزی در شمال غرب قریۀ گل آباد. واقع در علاقۀ حکومت درجۀ اول گرمسیر مربوط به حکومت اعلای گرشک و موقعیت آن بین خط 63 درجه و 45 دقیقه و 12 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 30 درجه و 33 دقیقه و 36 ثانیۀ عرض البلد شمالی میباشد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد